نمیتوان پرونده بازیهای آسیایی را بست اما به یاد نیاورد که بعضی از ورزشکاران ایران بیشتر از اینکه نگران پیراهنی که بر تن دارند، باشند؛ نگران سکههایی بودند که یا از دست میرفت یا به دست میآمد. آنچه در بعضی رشتهها دیده شد، (و البته در دورههای گذشته هم وجود داشته اما نادیده گرفته شده) تلنگر تلخی است برای همه کسانی که دغدغه ورزش را دارند

آزاده پیراکوه
بحبوحه رویدادهایی مثل بازیهای آسیایی فرصت مناسبی نیست برای واگویی بعضی دیدهها و شنیدهها. باید صبوری کرد تا آرامش کاروان حفظ شود؛ مبادا حرف و سخنی فضا را بر هم بریزد و موفقیتی که در نزدیکی کاروان ایران است، دور شود. اما حالا زمان مناسبی است برای دیدن دوباره بعضی مسائل که دو- سه هفته پیش، صلاح بر ندیدنشان بود. امروز با اینکه ورزش سرخوش است از مدالهای به دست آمده در بازیهای آسیایی اما در کنار این سرخوشی باید بعضی مسائل و زشتیهایی که در ورزش وجود دارد و فضایی مثل بازیهای آسیایی، فرصتی برای نمود دوبارهشان را فراهم میکند، دید.
نمیتوان پرونده بازیهای آسیایی را بست اما به یاد نیاورد که بعضی از ورزشکاران ایران بیشتر از اینکه نگران پیراهنی که بر تن دارند، باشند؛ نگران سکههایی بودند که یا از دست میرفت یا به دست میآمد. آنچه در بعضی رشتهها دیده شد، (و البته در دورههای گذشته هم وجود داشته اما نادیده گرفته شده) تلنگر تلخی است برای همه کسانی که دغدغه ورزش را دارند. در کنار ورزشکارانی که برای بالا رفتن پرچم ایران «جان کندن» را به معنای واقعی تعریف کردند، بودند ورزشکارانی که به واسطه یکی – دو موفقیت در گذشته، همواره نگاه طلبکارانه داشتند و دارند.
هیچ مخاطب منصفی نیست که تایید نکند، شرایط ورزشکاران نسبت به گذشته بهتر شده است. شاید فضایی که امروز ورزشکاران و مدالآوران ایران دارند، با استانداردهای حرفهای فاصله داشته باشد اما نمیتوان چشمها را بست و تلاشهایی که به رغم وجود مشکلات عدیده مالی در سطح کشور، انجام شده را ندید؛ همانطور که نمیتوان بعضی ناسپاسیها را ندید و این انتظار را از قهرمانان ایران نداشت که قدر پیراهنی که بر تن دارند را بدانند و یادشان نرود که کلمه «ایران»ی که پشت پیراهنشان نوشته شده، مقدس است.
کاش شما هم مثل ما، کنار دریاچه بازیها بودید و میدیدید، محسن شادی برای گرفتن طلا در چند متر آخر چطور پارو زد و بعد از مسابقه به چه حالی افتاد؟! نگرانی برای وخامت حال این قهرمان در کنار حس غرور؛ حال و هوای خاصی را برای بیننده این تصویر ایجاد کرد. پسری که به خاطر شرایط سخت خانوادگی، در روزهایی که تمرین ندارد، کنار پدرش سر زمین کشاورزی میرود؛ خیلی خوب ارزش پیراهنی که به تن دارد را میفهمد.... کاش شما هم بودید و این «جان کندن» را برای بالا رفتن پرچم ایران میدیدید.
اما خوش به حالتان که نبودید و در حاشیه بعضی سالنها، بعضی حرفها را نشنیدید. ورزشکاری که شانس مسلم طلا بود، خیلی ساده، مدال طلا را با نقره عوض کرد و در فاصله یک روز بعد از مسابقه به جای اینکه حسرت از دست رفتن این مدال را بخورد، به سرپرست تیم میگفت: «مراقب باش پاداش ما دودر نشود!» نگرانیاش بابت پاداش چند هزار دلاری کمیته یا پاداش سکهها نبود. میدانست آنها سر جایش است. به درست یا به غلط، به گوشش رسیده بود که سفارت مبلغ 700 دلار به دارنده مدال نقره میدهد و نگران بود این مبلغ از دست برود... جالب است که در حوالی همین سالن، وقتی مدال برنزی از دست رفت، ورزشکار دیگری از ایران، حسرت مدال از دست رفته را نمیخورد. نگران 200- 300 میلیونی است که از کفش رفته. به او میگویم: «پاداش مدال برنز 40 سکه است. چرا برای 200- 300 میلیون غصه داری؟» که او پاسخ جالبی میدهد: «اگر برنز میگرفتم، بلد بودم چطور از این مدال برنز، 200 – 300 میلیون دربیاورم.»
این تصویری است از بعضی ورزشکاران ایران که باید دیدشان. باید دید و زنگ خطر را به صدا درآورد برای همه کسانی که دغدغه ورزش را دارند. برای مسوولی که نفر اول است و تصمیمگیر. برای مدیری که کار برنامهریزی را بر عهده دارد و برای آن مربی که کنار زمین، سالها پیش برای تهییج بازیکنانش گفت: «در ماشین را باز کردهاید. برنده بیرون بیایید تا سوارش شوید.»
این تصویر، زنگ خطر را برای ورزشکاران هم به صدا درمیآورد؛ آنهایی که این روزها مثل خیلی از مردم دغدغه مسائل اقتصادی را دارند اما نباید یادشان برود که از بین 70 میلیون ایرانی، فرصت پوشیدن پیراهن ایران و دیده شدن به او داده شده است.
این تصویر برای من و همکارانم هم زنگ خطر است تا اینقدر خواستههای مالی بعضی ورزشکاران که بیشتر دنبال کاسبیاند تا ماندگاری را در بوق و کرنا نکنیم و به خیال خود دنبال حل مشکلشان نباشیم. حتما ورزشکاری که میخواهد در سطح اول آسیا و جهان بدرخشد، باید تامین باشد اما نباید این بدعت گذاشته میشد که وقتی مدالی از دست میرود، اولین حسرت به خاطر سکهها باشد تا پرچمی که برافراشته نشده است.
صدای این زنگ برای ما غریبه نیست اما سالهاست که همه سعی کردهایم حفظ حرمت کنیم و صدایش را نشنویم. شاید باورش سخت باشد اما این فضایی است که در بعضی رشتهها به وجود آمده و هر روز به رشتههای دیگر تعمیم داده میشود. این تصویر مال امروز و دیروز نیست. آنچه در حاشیه بازیهای آسیایی اینچئون از سوی بعضی از ورزشکاران دیده شد، شبیه آن چیزی است که در حاشیه تیم ملی فوتبال دیده شده. در لندن تکرار شده یا حتی عمرش به المپیک آتن میرسد؛ همان موقع که بدعت پاداشهای اینچنینی گذاشته شد... این زنگ خطر را امروز باید جدیتر از قبل شنید، شاید همه با هم بتوان کاری کرد؛ شاید...
نظرات شما عزیزان: